در سال های دهه ی شصت،داشتن ویدئوی خانگی جرمی بود شبیه به داشتن اسلحه ی گرم بدون مجوز!مردم یک دستگاه ویدئو را لای پتو می پیچیدند و چنان که انگار نوزادی را در بغل گرفته اند آن را به شتاب از خانه به ماشین می بردند و خانه به خانه یک دستگاه ویدئوی فرسوده را می چرخاندند تا بتوانند علاوه بر فیلم های سینمایی اغلب تکراری عصر جمعه ی تلویزیون،هر سال چند فیلم سینمایی سانسور نشده را نیز تماشا کنند.
در همان سال ها،امام جمعه ی حهرم یک دستگاه ویدئوی خانگی داشت که من اسمش را«مرغ تخم طلا»می گذارم!امام جمعه که همچون اغلب ائمه ی جمعه ی نظام جمهوری اسلامی بیشتر دل در حکومت دنیوی داشت تا امور اخروی،روشی داشت برای حکومت مطلق در شهر:هرگاه مدیر جدیدی وارد شهر می شد یکی از«ایادی امام جمعه»به عنوان فروشنده ی بازار سیاه به سراغ جناب مدیر می رفت و او را وسوسه می کرد که یک دستگاه ویدئوی خانگی بخرد تا در این شهر کوچک و غریب حوصله ی خانواده اش سر نرود.بالاخره جناب مدیر قانع می شد و پول را می پرداخت و ویدئو را به خانه می برد غافل از این که همان روز ماموران«کمیته»به خانه اش می ریزند و «آلات لهو و لعب» را در آنجا می یابند.مدیر بیچاره در یک لحظه تمام آمال و آرزوهای ارتقاء شغلی اش را نقش برآب می دید و وحشت زده از «رسوایی اخلاقی»،«آبروریزی»و«بریده شدن نان»به دنبال پناهگاهی می گشت.در این زمان،امام جمعه وارد کار می شد و «پا در میانی»می کرد و مدیر بیچاره با هزار بار پوزش و شرمندگی و تعهد به سر کار خود برمی گشت.از این پس آقای مدیر،غلام حلقه به گوش«حاج آقا»می شد.امام جمعه بر تمام«عزل و نصب ها»،«مناقصه ها و مزایده ها»و«پاداش ها و ترفیع ها»اعمال نفوذ می کرد و مدیر هم که دستش زیر سنگ«حاج آقا»بود«ولایت امام جمعه»را بر خود فرض می دانست!
ماجرای امام جمعه ی جهرم،سال هاست در سرتاسر نظام جمهوری اسلامی رواج دارد.نهادهای پشت پرده ای در این نظام(همچون سونای زعفرانیه!)ماموریت دارند تا مدیران و افراد صاحب نفوذ را دچار آلودگی های اخلاقی یا مالی کنند.
این قربانیان به دام افتاده،طبقه ی اجتماعی خاصی را تشکیل می دهند که من آن را «موالی» می نامم.«موالی»نامی بود که در صدر اسلام به«بردگان آزاد شده»اطلاق می شد.این افراد گرچه از نظر«حقوقی»آزاد محسوب می شدند اما از نظر«عرفی»همچنان یک شهروند درجه ی دو بودند.
بسیاری از مدیران و افراد صاحب نفوذ(از کارگردانان و بازیگران سینما گرفته تا صاحبان صنایع و ریش سفیدان بازار) با«پا درمیانی»حاج آقا از تله ای که به دستور خود حاج آقا جلوی پایشان گذاشته شده بوده رهایی یافته اند و«موالی»حاج آقا محسوب می شوند.
غرض از ذکر این ماجرا این بود که هموطنان بدانند همه ی آنها که در نماز جمعه و راهپیمایی های دولتی با پیراهن سفید یقه بسته و کت و شلوار سرمه ای حضور می یابند دل شان با نظام نیست،بخشی قابل توجه ازآنها از مشتری های ویدئوی حاج آقا هستند.روزی که «حاج آقا»بر زمین بیفتد،اگردیگران قلوه سنگ به سوی حاج آقا پرتاب کنند،آنها پاره آجر به سر حاج آقا خواهند زد!
پی نوشت:
«مانس اسپربر»روانشناس اتریشی در کتاب «تحلیل روانشناختی استبداد و خودکامگی»می نویسد:«برای فهم این نکته که چرا آدم قدرت طلب به هر وسیله ی ممکن درصدد تصاحب قدرت است،نیاز چندانی به روانشناسی نیست।اما وقتی کسی به چماقی که بر سرش فرود می آید به چشم عصای اعجازگر می نگرد و آن را می بوسد،برای فهم چنین حالاتی به شدت به روانشناسی نیازمندیم
منبع:
http://besooyehaghighat.blogspot.com/2011/02/blog-post.html